موضوع مقاله: مقایسه علم حضوری و مصادیق آن از نظر شیخ اشراق و دکارت
پژوهشگر: ناصر حسینی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
علم حضوری زیربنایی ترین موضوع معرفت شناسی و فلسفه الاهی به شمار می آید. البته معرفت شناسان بیش تر به علم حصولی پرداخته اند و بسیاری از آنها معرفت را به معنای باور صادق موجّه و از سنخ تصدیق و علم حصولی در نظر گرفته اند. و بر این اساس در منطق به تفصیل از انواع حجت، قیاس، استقرا و تمثیل سخن گفته اند. فیلسوفان اسلامی در شاخه های مختلف فلسفه از جمله؛ علم النفس فلسفی، هستی شناسی علم و الاهیات بالمعنی الاخص، فصلی در حوزة علم حضوری گشوده و از آن بحث کرده اند. هر چند رویکرد علم حضوری بیش تر هستی شناسانه است تا معرفت شناسانه، ولی نمی توان از بیان کارکردهای معرفت شناختی آن در فلسفه اسلامی غفلت کرد.
مسأله علم حضوری از دیر باز در بین اندیشمندان مختلف ،به ویژه عرفا واندیشمندان مسلمان ،از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است و در معرض برداشتها ونظرورزی های مختلفی قرار گرفته است .این نوع از معرفت به عنوان معرفتی مستقیم وبی واسطه ویقینی ،هم درفلسفه اسلامی وهم در فلسفه غرب پیشینه طولانی دارد .اما آنچه در این مختصر مدّ نظر است ،بررسی نظر دو تن از بزرگترین معتقدان به این نوع معرفت است که هر کدام منشأ تأثیرات وتحولات زیادی بعد از خود بوده اند .وخط مشی هر کدام الهام بخش متفکران بعد از خودشان بوده است .با توجه به تفاوتهای عمده ای که درباره محتوی ومصادیق چنین معرفتی در نزد اندیشمندان مختلف ،به ویژه در دو حوزه اسلام وغرب وجود دارد ، در ابتدا لازم است به این تفاوتها توجه شود تا افق بحث روشن تر گردد.لذا در این مختصر ابتدا سعی خواهد شد ضمن پرداختن به زمینه ها وپیشینه چنین معرفتی در دو حوزه ،معانی مختلف آن در نزد اندیشمندان مختلف بررسی شود .وسپس ضمن بررسی نظر دکارت وشیخ اشراق در این زمینه به تفاوتها وتشابهات فکری آنان پرداخته شود.
کلید واژه ها:مفاهیم فطری-نفس-تجرد نفس-علم حضوری-شهود-علم شهودی
پیشینه تاریخی بحث از علم حضوری:
نخستین بار مفهوم ادراک حضوری و مفاهیم مشابه مانند اشراق Illumination) )، به وسیله نوافلاطونیان به ویژه فلوطین ( Plotinus ) پدید آمد و بعدها توسط پروکلوس ( Proclus )پایان یافت. بنابراین اصطلاح علم حضوری در آثار فیلسوفان ملطی، فیثاغورثیان و........ مطرح شد.
دردوران جدید نیز جان لاک فیلسوف تجربه گرای انگلیسی،اگرچه منکر تصورات فطری است از علم درونی یاد می کند که تا حدودی بر علم حضوری انطباق دارااودر بخش تصورات فطری با استعداد فطری مخالفت نداشت فولی معتقد بود که انسان نسبت به همه علوم این استعداد را دارد .اما با این ادعا که انسان از بدو تولد پاره ای از تصورات را در ذهن خود دارد مخالف بود. 1 . قرن هجدهم عصر روشنگری و حاکمیت عقل گرایی و علم حصولی است و هیچ یک از شخصیت های علمی این دوره، از جمله هیوم و کانت سخنی در زمینة علم حضوری ندارند. مثلا هیوم همه تصورات غیر حسی را بی معنی ،مهمل وساخته ذهن می داند2 نقد الاهیات وحیانی و ترویج الاهیات عقلانی و طبیعی، این وضعیت را تقویت کرد. ظهور متکلمان الاهیات لیبرال، مانند شلایر ماخر و طرح مسألة تجربة دینی و گسترش بحث مکاشفات عرفانی، توجه غربیان را به علم حضوری آشکار کرد.
در فلسفة اسلامی، ابن سینا برای اولین بار مسأله علم حضوری و حصولی را در زمینه علم شئ به ذات خود مطرح کرد ،چنین بحثی در آثار کندی و فارابی دیده نمی شود. شیخ اشراق نیز (م 587 ق) چیستی علم حضوری را به طور جامع و مفصل عرضه کرد و مراتب دیگری برای آن در نظر گرفت .
شیخ شهاب الدین سهروردی نه تنها به مباحث هستی شناختی علم حضوری پرداخت، بلکه جایگاه معرفت شناختی و انسان شناختی آن را نیز معین کرد. وی بر این باور بود که باید «خود» بدون اینکه بازنمودی و صورت ذهنی ای میانجی شود، به گونه ای مطلق خودآگاه باشد. پس انسان با همان حضور واقعیت خود است که علم به خودش دارد.بنابراین شیخ اشراق نخستین فیلسوف مسلمانی است که در بسط و تعمیق علم حضوری کوشش فراوان کرد.از نظر شیخ اشراق علم نفس به خودش وبه بدن وبه خیال ،علم حضوری است
فخر رازی 606 ق متکلم اشعری مذهب و هم عصر شیخ اشراق که از منتقدان جدی حکمت مشاء است، در آثار خود به تبیین، تشریح، اقسام و مراتب علم حضوری پرداخته است3 .
حکیم متأله و مؤسس حکمت متعالیه صدر المتألهین شیرازی، بیش از حکیمان و متکلمان دیگر مباحث علم حضوری را گسترش داد. وی در بیش تر آثار قلمی و مسائل فلسفی، از علم حضوری مدد گرفت و مسائلی چون علم الاهی، علم نفس به ذات و غیره را از مصادیق علم حضوری دانست . محققان دیگر از جمله شاگردان ملاصدرا نیز، به کاربرد مباحث هستی شناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی علم حضوری توجه داشتند.
فیلسوفان و مروجان حکمت نوصدرایی در دوران معاصر با توجه به چالش های نوین معرفت شناسی و فلسفی، علم حضوری را به صحنه آورده و کارکردهای آن را تبیین کرده اند. بیش از همه علامه طباطبایی در احیای فلسفة جدید و بهره وری از علم حضوری نقش داشته است.از نظر علامه علم معلول به علت نیز علاوه بر موارد دیگر از اقسام علم حضوری است .
بحث علم حضوری معمولاٌ درکنارعلم النفس وعلم شناخت نفس به کار رفته است- و اعتقاد به تجرد نفس ازالزامات آن است {تا جایی که شیخ اشراق ،که بررسی آراء او در این زمینه بر عهده این مقاله است آن (علم حضوری) را به عنوان رویکردی برای اثبات تجرد نفس در نظر اورده است .شاید به همین خاطر او را بنیانگذار علم حضوری می دانند }.
از جمله بزرگترین اندیشمندان که نظر آنها در باب علم حضوری والبته علم النفس مطرح است می توان به افلاطون – ارسطو –افلوطین –دکارت و........در فلسفه غرب وابن سینا -شیخ اشراق وملاصدراو..........در فلسفه اسلامی اشاره کرد .
آنچه مشخص است این است که ریشه این نوع نگاه به معرفت در غرب وفلسفه غرب به افلاطون والبته به نوافلاطونیان وافلوطین بر می گردد ودر عصر جدید دکارت مبدع شکل وتفسیرجدیدی از علم حضوری به معنای ادراک صریح ومتمایز وبی واسطه عقل است که از آن به "شهودعقلی "تعبیر شده است که دکارت اساس معرفت بل اساس هستی و وجود را بر پایه ان بنا می کند وآن ادراک مستقیم وبی واسطه نفس است ازخودش .
وجوه تفاوت وتشابه در برداشت از مفاهیم فطری ومعنای علم حضوری در بین اندیشمندان مختلف:
به طور کلی تفاوتها واختلاف نظرها در این باب از دو حیث قابل بحث است.
1-از حیث علوم مختلفی که این مفاهیم در آنها به کار رفته اند .مثلا منظور از مفاهیم فطری در علومی چون منطق-فلسفه –عرفان و..........با هم متفاوت است ودر هر کدام از این حوزه ها در معنای خاصی به کار رفته است .
2-از حیث برداشت اندیشمندان مختلف از معنای خود مفاهیم فطری .مثلا از نظر دکارت –که یکی از بزرگترین عقل گرایان اروپا است وبررسی نظر او مورد بحث این مقاله است-مفاهیم فطری مفاهیمی هستند که ساخته ذهن انسان نباشند ودر عین حال منشا خارجی نیز نداشته باشند .به طور مستقیم ادراک شوند وهمواره همراه انسان باشند .یا در نزد افلاطون مفاهیم فطری جدای از ذهن انسان هستند وعینیت دارند .
ویژگیهای مفاهیم فطری :
با وجود اینکه تفاوتهای زیادی در برداشت از مفاهیم فطری در بین اندیشمندان مختلف وجود دارد این مفاهیم برخی ویژگیهای مشخصی دارند که تقریباً همه معتقدین به این مفاهیم درباره آن نظردارند.واینها عبارتند از:
1- مفاهیم فطری مخصوص انسان هستند.ودر حیوانات مفاهیم مشابه را غریزه می نامند.
2- هیچ عامل خارجی در به وجود آمدن مفاهیم فطری نقش ندارد.بلکه این مفاهیم ذاتی وغیر اکتسابی هستند.
انفکاک وجدایی آنها از ذات به تناقص وتعارض می انجامد.
3- کاملاً بد یهی وصریح ومتمایزند وبرای ادراک شدن احتیاج به دلیل ندارند.
4- مفاهیم فطری چون ذاتی هستند فراگیرند ودر همه انسانها وجود دارند.
همانند مفاهیم فطری که موضوع علم حضوری است. اندیشمندان در باب علم حضوری نیز با وجوداختلاف در برداشتها ویژگی های مشترکی قائلند که از این قرارند:
1. عدم احتیاج علم حضوری به صور ادراکی حکایت گر از معلوم
علم حصولی از راه صورت ذهنی که از ورای خودش حکایت می کند، تحقق می یابد و از طریق صور ادراکی، عالِم را نسبت به معلوم آگاه می سازد. در علم حضوری صورت علمیه حکایت گری وجود ندارد؛ یعنی نفس وجود معلوم نزد عالم حاضر است. بنابراین اگر علم ما به صور ذهنی مصداق علم حضوری به شمار می آید، صورت ذهنی در این حالت فاقد جنبة حکایت گری است و از حیث ما فیه ینظر بدان توجه شده نه از جهت ما به ینظر.
حاجی سبزواری در این باره می فرماید:«فاول صورة الشیء حاصله للشیء والثانی حضور الشیء له
2. وحدت علم و معلوم
علم حضوری علمی است که در آن علم و معلوم یکی است و میان آنها جدایی نیست و معلوم همان علم است. سر این ویژگی، فقدان صورت علمی حکایت گری در علم حضوری است. و نیز اینکه معلوم در علم حضوری شخص خارجی است، ولی معلوم بالذات در علم حصولی مفهوم کلی یا جزیی است.
حاصل سخن آنکه علم حصولی، علمی است که واقعیت علم با واقعیت معلوم در آن دو تا است؛ مثل علم ما به زمین، آسمان، درخت و سایر انسان ها. ما به این اشیا، علم داریم، یعنی صورتی از آنها در ذهن ما پدید می آید که حکایت و مطابقت با معلوم خارجی دارد، واقعیتی که از ذهن و وجود ما مستقل است. ولی در علم حضوری، واقعیت معلوم عین واقعیت علم است و شئ ادراک کننده بدون وساطت تصویر ذهنی، واقعیت معلوم را می یابد؛ مانند اراده، تصمیم، لذت و اندوهی که بر ما هویدا می شود. این تمایز و ویژگی در ناحیة علم و معلوم است.
از اینجا روشن می گردد که این ویژگی با ویژگی نخست، لازم و ملزوم یکدیگرند نه عین هم.
3. خطا ناپذیری علم حضوری
ویژگی دیگر علم حضوری خطا ناپذیری آن است، زیرا در علوم و یافته های حضوری، خود واقعیت عینی متعلق شهود قرار می گیرد. برخلاف علم حصولی که صورت ها و مفاهیم ذهنی نقش وساطت را در شناخت واقعیت خارجی ایفا می کنند و خطای در ادراک را ایجاد می کند ]زیرا ممکن است میان صورت ذهنی و واقعیت خارجی مطابقت یا عدم مطابقت باشد[، ولی آنجا که واسطه ای در کار نباشد. و خود واقعیت خارجی نزد عالم حضور یابد، خطا به معنای اعتقاد غیر مطابق با واقع، معنا ندارد.
بنابراین در علم حضوری به خاطر اینکه هیچ واسطه ای نه از طرف عالم ونه از طرف معلوم وجود ندارد ،فرض وجود خطا در آن محال است خطا آنگاه زمینه پیدا می کند که میان عالم ومعلوم واسطه ای وجود داشته باشد وتنها راه وصول به معلوم از طریق آن واسطه باشد .به عبارت دیگر خطا وقتی درادراک قابل تصور است که ارتباط عالم ومعلوم مستقیم نباشد .اما در صورتی که شیء یا شخص درک شونده با وجود عینی خویش وبدون هیچ واسطه ای نزد درک کننده حاضر باشد ،خطا محلی ندارد7 .
ویژگی رهایی علم حضوری از دوگانگی صدق و کذب نیز، به خطاناپذیری آن برمی گردد. اگر صدق و کذب به معنای مطابقت و عدم مطابقت صورت ذهنی با واقعیت خارجی باشد، علم حضوری نه متصف به صدق می شود و نه وصف کذب را تحمل می کند؛ زیرا صورت ذهنی در علم حضوری راه ندارد تا از مطابقت و عدم مطابقت آن با واقعیت خارجی سخن به میان آید. ولی اگر صدق به معنای کشف واقع باشد، علم حضوری از آن جهت که حضور واقعیت معلوم نزد عالم است، همیشه صادق خواهد بود .
4. تقسیم ناپذیری علم حضوری به تصور و تصدیق
علم حضوری موضوع تفکیک و تقسیم آن به تصور و تصدیق نیست، بلکه به علم تصوری و علم تصدیقی منشعب می شود؛ زیرا قوام تصور وتصدیق، صورت ذهنیة حکایت گر است که علم حضوری فاقد آن است. دو گزینة تصور و تصدیق از ویژگی های ذات مفهوم سازی اند که به نظام معنا و مفهوم و به نظام وجود و حقیقت عینی تعلق دارددر حالی که علم حضوری خالی از تصور وتصدیق است .چنانکه ملاصدرا می فرماید:«واما تخصیص مقسم التصور واتصدیق بالعلم الحصولی وان الحضوری لیس تصورا وتصدیقاً ،فهو حق»8
این ویژگی علم حضوری وتمایز آن با علم حصولی ،ابتدا توسط ابن سینا در منطقش در ارتباط با جدا سازی مسأله تعریف از مسأله استدلال وتصدیق ،مطرح شد .او می نویسد:«هر معرفت وآگاهی ای یا تصور است یا تصدیق .علم تصوری ،علم آغازین است که با حد وآنچه مانند آن است فراهم می آید ،مانند تصور ما نسبت به ماهیت انسان .علم تصدیقی با قیاس ومانند آن به دست می آید ،مانند تصدیق ما نسبت به قضیه" کل عالم را مبدئی است"»9
5. فقدان وساطت
ویژگی دیگر علم حضوری، این است که معلوم بدون وساطت نزد عالم حضور می یابد، در حالی که علم حصولی در حصول معلوم به واسطه نیازمند است. استاد جوادی آملی نقدی
بر این ویژگی دارد، به این صورت که گاهی دو تصور یا تصدیق در ذهن تحقق می یابد ویکی واسطه فهم دیگری است، در حالی که هر دو مصداق علم حضوری اند.1
بر اساس این ویژگی در علم حضوری فواسطه دخالت ندارد .نه صورت خود را میان عالم ومعلوم می افکند ونه عالم با نیروی خاصی سراغ معلوم می رود .بنابر این اگر در علم حضوری واسطه ای دخالت ندارد وارتباط عالم ومعلوم بی واسطه است واگر در علم حضوری ماهیت ومفهوم نقشی ندارند ،پس می توان نتیجه گرفت که وجود علمی معلوم همان وجود عینی اوست یعنی معلوم با تمام هستی خویش برای عالم ظاهر می شود واز آنجا که در علم حضوری ماهیت راه ندارد ،در این علم هیچ یک از احکام وآثار ماهیت را نباید وارد کرد .براین اساس اعتبارات ماهیت را نمی توان برای علم حضوری ثابت کرد ومقولات ماهوی در این علم جایی ندارند .از این رو علم حضوری تحت مقوله نمی گنجد .2
6- وحدت علم وعالم
در علم حضوری، ذات و وجود معلوم نزد عالم حاضر است. عالم وجود عینی آن را می یابد و این شهود و یافتن، خارج از ذاتِ عالم نیست، بلکه از شؤون وجود اوست. این ویژگی شبیه عوارض تحلیلیة اجسام است. همان گونه که امتداد امری جدای از وجود جسم نیست و با فعالیت تحلیلی، مفهوم آن انتزاع می شود، علم حضوری هم وجود جداگانه ای از وجود عالِم ندارد و مفهوم علم و عالم با تحلیل ذهنی از وجود عالم به دست می آید.
این ویژگی با فرض اتحاد علم، عالم و معلوم و مسألة اصالت وجود، مختص علم حضوری نیست؛ زیرا علم حصولی نیز شیوة وجود عالم است که با تحلیل ذهنی، مفهوم آن از وجود عالم انتزاع می شود.
7. عدم حاجت به آلت و قوة ادراکی
علم حضوری برای یافتن معلوم به قوه و آلت ادراکی خاصی احتیاج ندارد بلکه عالم باذات و واقعیت خود، واقعیت معلوم را می یابد. امّا در علم حصولی یک قوة مخصوص و آلت ادراکی معینی از قوای گوناگون نفس که کارش صورت گری و تصویرسازی است، دخالت می کند و نفس به وساطت آن قوه، عالم می شود. برای نمونه، وقتی که شخص اراده می کند، ارادة خویش را با ذات خود می یابد. «وجود من» بدون وساطت قوای ادراکی دیگر، وجود واقعیت های نفسانی را مانند: عواطف، شهوات، هیجانات، افکار و غیره درک می کند. بنابراین علم حضوری مربوط به دستگاه مخصوص از دستگاه های نفسانی نیست، امّا علم حصولی به دستگاه خاصی به نام ذهن ارتباط دارد.1
9. قابلیت شدت و ضعف
ویژگی دیگر علم حضوری، دارا بودن مراتب و شدت و ضعف پذیر بودن آن است .همه علوم حضوری از نظر شدت و ضعف یکسان و در یک مرتبه نیستند. بعضی از علوم حضوری به گونه ای از قوت و شدت برخوردار است که به صورت گآگاهانه تحقق می یابد، ولی گاهی نیز به صورت ضعیف، و نیمه آگاهانه و حتی ناآگاهانه در می آید. این اختلاف مراتب علم حضوری، زاییدة عوامل گوناگونی است. گاهی به اختلاف مراتب هستی درک کننده مربوط است. هر اندازه نفس درک کننده از نظر هستی شناختی ضعیف تر باشد، علوم حضوری او کمرنگ تر است و هر اندازه از مرتبة وجودی کامل تری برخوردار باشد، علوم حضوری آن کامل تر و آگاهانه تر می شود.
گاهی تفاوت مراتب علم حضوری، به شدت وضعف توجه برمی گردد. برای مثال بیماری که از درد رنج می برد و درد خود را با علم حضوری می یابد، هنگامی که دوست عزیزی را می بیند و توجهش به سوی او معطوف می شود، شدت درد کاهش می یابد؛ ولی در موقع تنهایی درد زیاد می شود
10. عدم اتصاف به قواعد منطقی ومفهومی
منطق جهت دریافت معرِّف و حجت، به بیان شرایط و موانع تصورات و تصدیقات می پردازد. به عبارت دیگر منطق، دانش جلوگیری از خطای علوم حصولی است. بنابراین قواعد و اصول منطقی و نیز مباحث مربوط به حد، رسم، معرف، حجت و سایر معقولات ثانیة منطقی، در علوم حضوری راه نداردو قلمرو آن مباحث، علوم حصولی است. ویژگی مفهوم و مقوله ناپذیری علوم حضوری نیز، در این ویژگی می گنجد. علم حضوری از سنخ مفهوم نیست؛ نه مفهوم کلی و نه مفهوم جزیی. بنابراین شامل احکام مفهوم نمی شود و تحت مقوله نمی گنجد. قضیه، موضوع، محمول و ماهیت در آن راه ندارد. تقسیم به حقیقی و اعتباری و سایر اقسام مذکور در علم حصولی بر علم حضوری منطبق نیست.
11. توصیف ناپذیری
یکی از ویژگی های بعضی از علوم حضوری، توصیف ناپذیری است. البته این ویژگی را نمی توان به همة مصادیق علم حضوری نسبت داد، زیرا همان گونه که در ویژگی هشتم بیان شد، علم حصولی علم حضوری را همراهی می کند؛ یعنی ذهن در بعضی از علوم حضوری، می تواند با تصویربرداری از واقعیت یافتة حضوری مفهوم سازی کند؛ اما بعضی از مصادیق علم حضوری در قالب لفظ و تعبیر نمی گنجد
برداشت حکمای مسلمان و غرب از علم حضوری (شهودی):
هم در فلسفه اسلامی وهم در فلسفه غرب این دو مفهوم بسیار نزدیک به هم وحتی به معنای یکسان به کار گرفته شده اند.اما باید یادآور شد که آنچه در فلسفه غرب به معنای معادل علم حضوری در فلسفه اسلامی به کار رفته (علم شهودی)یا(شهود )(Intuition)است.حال باید دیدعلم حضوری وشهودی چه نسبتهایی با هم دارند.
احتمال قوی این است که این دو در واقع دو نحوه برداشت از یک واقعیت یا یک مفهوم هستند وآنچه این احتمال راقوی تر می کند شواهدی است در فلسفه اسلامی که از شهود و مشاهده به عنوان علم حضوری استفاده شده و هر دو معنامرادف هم به کار برده شده است .علم حضوری در این معنا همان مشاهده مستقیم است.
مثلاً صدرالمتألهین در"اسفار"در تفسیر کلام شیخ اشراق چنین می نویسد :"لا یمکن تعقلها ذوات الوجودیه الّا بالحضور الوجودی والشّهود الاشراقی ". 1 )
همان گونه که از معنای این کلام بر می آیددر اینجا ایشان لفظ حضور را با شهود در معانی نزدیک به هم ،بل در یک معنا آورده است .می توان اینگونه در نظر گرفت که در فلسفه اسلامی هر کجا صحبت از "شهود "شده است منظور همان" علم حضوری" است .اگرچه "مشاهده"که از ریشه "شهود"گرفته شده است مفهومی عامتر از آن است .چنانکه در منطق مشاهدات شامل محسوسات ووجدانیات می شود .
شاهد دیگر بر این مدعی آثار خود شیخ اشراق است که بررسی نظر او در این باب مورد بحث در این مقاله است .شیخ معمولا مشاهده را به معنای "حضور"و"علم حضوری"به کار برده است .
منظور او از مشاهده ،تابش انواری بر روان آدمی است به گونه ای که با ان هر گونه منازعه ووهم از میان برخیزد .چنانکه می نویسد :"المشاهدة هی شروق الانوار علی النفس بحیث تنقطع منازعة الوهم"1
همچنین در رساله سفیر سیمرغ می نویسد :"مبین است که مشاهده قوی تر از استدلال باشد .......بعضی از متصوفه را پرسیدند که :ما الدلیل علی وجود الصانع ؟چه دلیلی بر وجود آفریدگار وجود دارد ؟فقال أغنی الصباح عن الوجود المصباح .ما را صبح از چراغ بی نیاز کرد"2
مصادیق علم حضوری:
حکما برای علم حضوری اقسام ومواردی برشمرده اند که به شرح ذیل است
علم حضوری نفس به صور ذهنی خود
یکی از مهم ترین دلایل اثبات علم حضوری، صور ذهنی مبتنی بر تسلسل صور است که با تقریر های گوناگون بیان شده است. آگاهی نفس ازصورت ها و مفاهیم ذهنی، به وسیلة صورت یا مفهوم دیگری حاصل نمی شود؛ زیرا در غیر این صورت باید علم به هر صورت ذهنی، با صورت دیگری تحقق یابد و علم به آن صورت هم از راه صورت دیگری و بدین ترتیب می بایستی درمورد یک علم، بی نهایت علم ها و صورت های ذهنی تحقق یابد.
این استدلال با مقدمات ذیل نیز قابل تبیین است:
1. علم حصولی بالبداهه وجود دارد.
2. معلوم به علم حصولی، معلوم به واسطة صورت علمی است.
3. صورت واسطه معلوم به ذات است، زیرا اگر صورت واسطه معلوم به صورت دیگری باشد و آن صورت دیگر معلوم به صورت دیگر، تسلسل ایجاد می شود و در نتیجه نباید علم حصولی نیز تحقق یابد.
4. علم به صورت ذهنی از آن جهت که واسطه ندارد، علم حضوری است زیرا اگر علم به هر چیزی حتی علم به صورت ذهنی حصولی باشد، در این صورت لازم می شود که صور تا بی نهایت زیاد شوند. این مطلب مستلزم انقلاب علم به جهل است و اینکه هیچ آگاهی پدید نمی آید، در حالی که چنین ادعایی باطل است. البته تسلسل در موجودات خارجی محال است، نه در موجودات ذهنی. لکن علم به یک صورت، متوقف بر صور غیر متناهی است و چون صور غیر متناهی بالفعل در اختیار عالم قرار نمی گیرد؛ پس علم به آن یک صورت نیز تحقق نمی پذیرد.
علم حضوری نفس به انفعالات و قوای خود
آگاهی انسان از حالات روانی، احساسات و عواطف خود، بی واسطه و به صورت حضوری تحقق می یابد. هنگامی که آدمی دچار ترس می شود، این حالت روانی را به طور مستقیم و بی واسطه می یابد؛ بدون اینکه به صورت یا مفهومی ذهنی نیاز داشته باشد1
به عبارت دیگر، شخص به جهت قطع یا آسیب یکی از اعضایش،احساس درد می کند. این احساس هرگز به نحوی نیست که آن آسیب، صورت ذهنی ای در همان عضو یا عضو دیگرازخود برجای گذارد، بلکه شئ ادراک شده چیزی جز همان آسیب و دردنیست.
این تبیین درونی و تجربة باطنی، اثبات می کند که علم به انفعالات نفس از سنخ دریافت واقعیت آنها است.
علم نفس به نیروهای ادراکی و تحریکی خویش نیز علم حضوری است. آگاهی نفس از نیروی تفکّر، تخیّل با نیروی به کار گیرندة اعضا و جوارح بدن علمی حضوری و مستقیم است، نه اینکه آنها را از راه صورت یا مفهوم ذهنی بشناسیم؛ زیرا هیچ گاه نفس در به کارگیری آنها اشتباه نمی کند. برای مثال نفس نیروی ادراکی را به جای نیروی تحریکی به کار نمی گیرد و به جای اینکه دربارة چیزی بیندیشد، به انجام حرکات بدنی نمی پردازد.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |